Please enable JavaScript.
Coggle requires JavaScript to display documents.
دنیای سوفی - Coggle Diagram
دنیای سوفی
پیش از سقراط
کسنوفانس
۵۷۰ ق.م
انسان ها خدایان را در تصور خود آفریده اند.
فیلسوفان طبیعی
می پنداشتند که اصل کلیه تغییر ها
باید نوعی جوهر خاص اولیه باشد.
طالس
اهل میلتوس
منشا همه چیز ها آب است.
«همه چیز پر از خداست» مقصود از این سخن را می توان حدس زد. شاید، وقتی می دید که خاک تیره منشا پیدایش همه چیز، از گل و دانه گرفته تا سوسک و حشره است، این تصور برایش پیدا شد که زمین پر از «هسته های حیات» ریز و نامرئی است. آنچه مسلم است مقصودش خدایان هومری نبود.
آناکسیماندروس
اهل میلتوس
جهان ما یکی از هزاران جهانی است که در لایتناهی به وجود آمده، در آنجا محو می شود.
شاید می خواست بگوید جوهری که مشنا همه چیز است باید چیزی غیر از همه چیز باشد. و چون چیز ها همه متناهی اند، چیزی که پیش از آنها و پس از آنها می آید باید «نامتناهی» باشد. و این ماده اولیه نمی تواند همین آب معمولی باشد.
آناکسیمنس
اهل میلتوس
۵۷۰-۵۲۶ ق.م
منشا تمام چیزها هوا یا بخار است.
آتش هوای رقیق است و آب هوای متراکم است. اگر آب را بفشاریم خاک می شود. هوا منشا آب وخاک وآتش است.
پارمنیدس
اهل الئا
۵۴۰-۴۸۰ ق.م
عقیده داشت هر چه وجود دارد پیوسته وجود داشته است. هیچ چیز نمی تواند از هیچ به وجود آید. و چیزی که هست نمی تواند نابود گردد.
تغییر به مفهوم واقعی امکان پذیر نیست. هیچ چیز نمی تواند چیزی جز آنچه هست بشود.
البته می دانست که طبیعت مدام درحال تغییر است و تغییر یافتن چیز ها را با حواس خود درک می کرد ولی این را نمی توانست با آنچه عقل می گفت توافق دهد. وقتی ناچار شد بین محسوسات و عقل یکی را برگزیند، جانب عقل را گرفت.
هراکیلتوس
اهل افه سوس
۵۴۰-۴۸۰ ق.م
همه چیز روا است. همه چیز پیوسته در گذر، حرکت است، هیچ چیز ثابت نیست.
«در یک رود دوبار نمی توان پا نهاد.» زیر بار دوم که پا در رود می نهم،نه رود همان است که بود نه من.
تایید کرد که اضداد ویژگی جهان است. اگر هیچگاه بیمار نشویم، نمی دانیم تندرستی چیست. اگر هیچ گاه گرسنه نشویم، از سیر شدن لذت نمی بریم. اگر هیچ گاه جنگی روی نمداد، قدر صلح را نمی شناختیم. و اگر زمستان نباشد، بهار هم نمی آید.
نیکی و بدی هر یک جایگاه ضرور خود را در نظم امور دارند. بدون تاثیر متقابل و مداوم این اضداد جهان نابود می شود.
«خدا همانا روز و شب، زمستان و تابستان، جنگ و صلح، سیری و گرسنگی است.»
خدا در نظر او، چیزی بود که کل جهان را در می گرفت. در حقیقت، خدا را میتوان کاملا آشکارا در اضداد و دگرگونی های بی وقفه طبیعت مشاهده کرد.
به جای واژه «خدا»، غالبا واژه یونانی «لوگوس»، به معنای عقل، به کار می برد. با آن که ما آدمیان همه همواره یک جور فکر نمی کنیم یا به یک اندازه عقل نداریم، به اعتقاد هراکیلتوس، حتما نوعی «عقل کل» وجود دارد که آنچه را در طبیعت روی می دهد هدایت می کند.
هراکیلتوس در میان اضداد و تغییر مداوم طبیعت، گونه ای هستی یا وحدت می دید. این چیز را، که مبنای همه چیز است خدا یا لوگوس می نامید
امپدوکلس
اهل سیسیلی
۴۹۰-۴۳۰ ق.م
با هراکیلتوس موافق بود که باید به دریافت های حسی خود اعتماد کنیم. باید آنچه به چشم می بینیم باور کنیم. آنچه می بینیم دقیقا این است که طبیعت تغییر میکند.
با پامنیدس موافق بود که «هیچ چیز تغییر نمی کند»
پس نتیجه گرفت که اندیشه ی تنها یک جوهر اولیه درست نیست.
طبیعت در مجموع از چهار عنصر یا به گفته او، چهار «اصل» تشکیل شده است. خاک، هوا، آتش، آب.
فرآیند های طبیعی همه ناشی از آمیختن و مجزا شدن این چهار عنصر از یک دیگر است. همه چیز ترکیبی از چهار اصل منتها با نسبت های گوناگون است.
وقتی حیوانی می میرد عناصر چهارگانه دوباره از هم می گسلد اما چهار عنصر خود «دست نخورده» و فنا ناپذیرند.
معتقد بود دو نیروی جداگانه در طبیعت در کار است. وی آنهارا «مهر» و «کین» نامید. مهر چیز ها را به هم جوش می دهد، کین آنها را از هم جدا می کند.
او بین «جوهر» و «نیرو» نیز تمایز قائل شد که این درخور توجه است. علم جدید نیز بر آن است که همه فرآیند های طبیعی را می توان نتیجه تاثیر متقابل عناصر مختلف و شماری نیروهای طبیعی شمرد.
او این موضوع را مطرح کد که هنگام ادراک حس ما از چیز ها در واقع چه روی می دهد؟
او فکر می کرد، چشم همچون هر چیز دیگر در طبیعت، از خاک، هوا، آتش، آب تشکیل شده است. «خاک» چشم های من چیز های خاکی پیرامون را می بیند، «هوا»ی چشم من آنچه را از هواست می بیند و ... اگر چشم های من یکی از این عناصر چهارگانه را کم می داشت، من نمی توانستم تمامی طبیعت را ببینم.
آناکساگوراس
۵۰۰-۴۲۸ ق.م
اسطوره ها